با محبت، عشق آغاز می شود.



میدیدمت. دلم میلرزید ولی سرمو مینداختم پایین مثل همیشه که سرم پایین بود. اما اینبار تو رو دیدم.

تو هم دلت لرزیده و با خودت فکر میکنی این کیه من نمیشناسمش ولی انگار سالهاست دیدمش. 

 

 

صدات میزنم و تو با محبت منو نگاه میکنی  

ازت میپرسم که آیا این واقعیته یا رویا؟

تو هم جواب میدی

زندگی با تو برام مثل  رویاست اما الان واقعا حقیقت داره. 

 

. من میخندیدم و تو هم میخندیدی 

با هم میخندیدیم. 

. و این نقطه های بی معنی و تموم نشدنی رو فوت میکردیم تا برن. 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نوشته های عاشقانه عشق ولایت مجله ی تفریحی جشنواره فرهنگی هنری دل نوشته های یک دل خسته JALEB MALEB خودگویی با میکروفون دختر بندباز دانلود کتاب پی دی اف کتاب حقوق اساسی 3 – منوچهر طباطبایی موتمنی